The smart Trick of داستان های واقعی That Nobody is Discussing
The smart Trick of داستان های واقعی That Nobody is Discussing
Blog Article
اما اینکه آیا این گزارش‌ها صرفاً داستان‌های ترسناک ارواح هستند یا خیر، معلوم نیست.
بسیاری از سربازان ویتنامی پیام‌های رعب‌آوری که در میدان‌های نبرد پخش می‌شدند را واقعاً باور کرده و تصور می‌کردند رفقای کشته‌شده‌‌شان حالا در هیبت ارواحی گمشده در میانشان پرسه می‌زنند.
این زوج نترس گفتند که هیچ چیز شیطانی در این خانه احساس نکرده‌اند، اگرچه مطمئناً گرفتار ارواح است.
راستان نامه
بعد از آن حادثه، آدریان و لئو تا مدت‌ها شوکه بودند و قدرت تکلمشان ضعیف شده بود.
ناگهان، مرد دست خود را بالا آورد و دخترک جیغ بلندی از ته دل کشید. در دست چپ او سر بریده‌ی پدرش بود! دختر پشت سر هم جیغ می‌کشید. نمی‌توانست خودش را کنترل کند.
* لطفا در مورد ایجاد تاپیک و نظرسنجی قبل از ثبت دقت فرمایید زیرا امکان ویرایش و یا حذف مطلب بعد از ارسال وجود ندارد.
دکتر چند لحظه فکر کرد و گفت: خب… بذار یه داستان برات تعریف کنم.
بسیاری از اوقات ما می‌دانیم تصمیم‌مان اشتباه است اما به دلیل احساسات یا لجبازی یا حتی اثبات خود به دیگران، تصمیم اشتباه را عملی می‌کنیم و شادی کوتاه‌مدت و رنج بلند مدت را برای خود ایجاد می‌کنیم.
صاحب فروشگاه یه نگاه به عروسک انداخت و گفت: “متاسفم خانم. اون عروسک دلقک فروشی نیست. “
شکارچی چتر رو می‌گیره بـه طرف پلنگ و نشونه می‌گیره و… بَنگ! پلنگ کشته میشه و میفته روی زمین!
فرض بر این بود که ملاقات‌کننده جنتلمن او در این داستان واقعی ارواح، یک عاشق بوده است. مورگان نیز زمانی که خودکشی کرد باردار بود.
چند سال قبل، حادثه وحشتناکی در ارتباط با یک روح برای دو مرد جوان رخ داد. آن دو که آدریان و لئو نام داشتند، حدود ساعت یک نیمه شب به خانه برمی‌گشتند. در آن ساعت از شب، هیچ وسیله نقلیه‌ای در جاده به چشم نمی‌خورد. آدریان رانندگی می‌کرد و لئو کنارش نشسته بود. آدریان با سرعت مجاز می‌راند و پیچ‌های تند را به آرامی پشت سر می‌گذاشت. از آنجایی که هر دو به شدت خسته بودند، حرفی بینشان رد و بدل نمی‌شد.
میهمانان از قهقهه بچه‌ها، دویدن در راهروهای طبقه چهارم، درها که به طور غیرقابل توضیحی بسته می‌شوند، چراغ‌های سوسوزن و کاهش چشمگیر دما گزارش کرده‌اند.
او در دهه ۱۵۰۰ در آتش سوزانده شد و اکنون گفته می‌شود که اتاقی که زمانی در آن اقامت داشت (که به درستی «اتاق جادوگر» نامیده شد) را تسخیر می‌کند.